کد مطلب:149260 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

شعارهای عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و اله الطیبین الطاهرین المعصومین، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم. [1] .

عنوان بحث من «شعارهای عاشورا» است. می خواهم درباره ی دو مطلب كه به یكدیگر پیوسته است صحبت كنم: یكی درباره ی شعارهایی كه وجود مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت در روز عاشورا ابراز كردند، و دیگر درباره ی شعار بودن عاشورا برای ما مردم شیعه.


كلمه ی «شعار».

اولا كلمه ی «شعار» را باید توضیح بدهم و معنی بكنم. كلمه ی «شعار» در اصل عبارت بوده است از شعرها یا نثرهایی كه در جنگها می خواندند. افراد كه در میدان جنگ وارد می شدند، هر دسته ای شعار بالخصوصی داشت. جنگها معمولا تن به تن بودند. دو دسته كه با یكدیگر می جنگیدند، افراد همه ی مسلح، همه خود پوشیده، همه زره پوشیده، همه چكمه پوشیده، همه شمشیر به دست و همه سپر به دست بودند و صورتشان از پایین تقریبا تا بینی و از بالا تا روی ابرو پوشیده بود، به طوری كه هر مرد مبارزی فقط چشمهایش پیدا بود. این بود كه در میدان جنگ، افراد كمتر شناخته می شدند. در بیرون، هر كسی همه ی سر و گردنش بیرون است، لباسها مختلف است، افراد از دور شناخته می شوند، ولی در جنگها به واسطه ی متحد الشكل بودن همه ی افراد، نه تنها افراد یك سپاه از یكدیگر تشخیص داده نمی شدند بلكه افراد یك سپاه از افراد سپاه مخالف نیز تشخیص داده نمی شدند، به طوری كه ممكن بود كسی اشتباه بكند، به جای اینكه سرباز سپاه دشمن را بزند سرباز خودی را بزند.

این بود كه هر قومی و هر لشكری یك شعار مخصوص به خود داشت؛ جمله ای را انتخاب می كردند كه در حین جنگ احیانا آن را تكرار می كردند و شعار می دادند برای اینكه دانسته بشود كه این، جزء لشكر مثلا «الف» است و آن كه شعار دیگری داشت جزء لشكر مثلا «ب» است. این كار لااقل این مقدار فایده داشت كه افراد لشكرها اشتباه نمی شدند و كسی همرزم خودش را نمی كشت.

گاهی شعارهایی كه می دادند از این هم روشنتر بود، به این صورت كه آن مرد مبارزی كه به میدان می رفت، گذشته از اینكه شعار عمومی دسته ی خودش را تكرار می كرد، احیانا خودش را هم شخصا معرفی می نمود. چون عرب طبع شعرش بسیار قوی است و شعر گفتن برای قوم عرب ساده است و این از خصوصیات زبان عربی است، غالب آنها وقتی می خواستند به میدان بروند، با یك رباعی، با یك رجز خودشان را معرفی می كردند یا مثلا مبارز طلبی خودش را با یك شعر بیان می كرد، با شعر مبارز می طلبید. كسی هم كه می خواست به او جواب بدهد كه من آماده هستم، یك وقت می دیدند با شعری به همان آهنگ می گفت من آماده هستم (كه این اندكی مشكلتر بود).

شنیده اید كه در جنگ خندق، پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و دستور داد دور مدینه را


(قسمتهایی كه لشكر دشمن می توانست بیاید) خندقی كندند برای اینكه دشمن نتواند خود را به داخل مدینه برساند. ولی چند نفر از افراد دشمن توانستند اسبهای خود را از باریكه ای عبور بدهند و به آن طرف بیایند، كه یكی از آنها عمرو بن عبدود معروف شجاع به اصطلاح فارس یلیل بود كه ضرب المثل شجاعت بود. آمد در مقابل مسلمین و فریاد كرد: «الا رجل، الا رجل؟» آیا مرد هست؟ كسی جواب نداد، چون همه او را می شناختند. یك نفر جرأت نكرد بگوید «من» (برای اینكه می دانستند كه روبر شدن با او جز كشته شدن نتیجه ی دیگری ندارد) جز یك جوان بیست و چند ساله كه از جا بلند شد و گفت: یا رسول الله! اجازه می دهید من به میدان بروم؟ فرمود: بنشین (علی بود). دوباره فریاد كرد: «الا رجل. الا رجل؟» كسی غیر از علی جواب نداد برای بار سوم: «الا رجل، الا رجل؟»، باز تنها علی از جا بلند شد. آبروی مسلمین دارد از بین می رود. عمر بن الخطاب برای اینكه عذری از مسلمین بخواهد، گفت: یا رسول الله! اگر كسی بلند نمی شود به خاطر این است كه این شخص مردی است غیر قابل مبارزه. من خودم با قافله ای كه این مرد نیز در آن بود حركت می كردم. عده ی زیادی دزد به ما برخورد كردند و او به تنهایی برای مقابله با آنها حركت كرد. سپر می خواست، یك كره شتر به دست گرفت! چه كسی می تواند با این مرد مبارزه كند؟!

عمرو بن عبدود در آخر كار وقتی كه خواست مسلمین را خوب تحقیر كرده باشد این شعر را خواند:



و لقد بححت من الندا

ء بجمعكم هل من مبارز



و وقفت اذ وقف المشجع

موقف القرن المناجز [2] .



تا آخر. گفت: دیگر خسته شدم، گلویم به درد آمد از بس گفتم «هل من مبارز». یك مرد در میان شما نیست؟!

پیغمبر به علی اجازه داد. علی از جا بلند شد و گفت: «و لقد اتاك مجیب صوتك غیر عاجز...» به همان آهنگ شعر خواند، آمد جلو، و شنیده اید كه چگونه پیروز شد. شرایط طوری شد كه پیغمبر فرمود: تمام اسلام با تمام كفر روبرو شد، یعنی جنگ سرنوشت است.

از چیزهایی كه ما در عاشورا زیاد می بینیم، مسأله شعار است، شعار ابا عبدالله،


اصحاب ابا عبدالله و خاندان ابا عبدالله، در این شعارها مخصوصا شعارهای خود ابا عبدالله علیه السلام گذشته از اینكه افراد، خودشان را با یك رجز، با یك رباعی معرفی می كردند، گاهی جمله هایی می گفتند كه طی آنها نهضت خودشان را معرفی می نمودند، و مسأله ی مهم این است. در تاریخ، خیلی دیده می شود كه گاهی مردمی، اجتماعی می كنند، در یك جا جمع می شوند برای مقصد و هدفی. یك وقت می بینند در خارج، با منظور و مقصود دیگری پخش می شود.در اوایل مشروطیت ایران، خیلی از این قضایا اتفاق افتاده است. بسیاری از مردم راجع به مشروطیت چیزی سرشان نمی شد. مردم را با نامهای دیگری در جایی جمع می كردند. وقتی كه مردم متفرق می شدند، می دیدند چیزی دیگری از آب در آمد. اعلام می كردند كه مردم جمع شدند درباره ی این مطلب چنین گفتند، درباره ی آن مطلب چنان گفتند؛ برای اینكه مردم اینقدر رشد نداشتند كه خودشان مشخص كنند كه این جمع شدن ما برای چیست، برای چه هدف و مقصودی است.

ابا عبدالله علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است كه در آنها روح نهضت خودش را مشخص كرده كه من برای چه می جنگم، چرا تسلیم نمی شوم، چرا آمده ام كه تا آخرین قطره ی خون خودم را بریزم؟ و متأسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته ایم كه این شعارها نمی تواند روح نهضت ابا عبدالله را منعكس كند.

ائمه ی ما یكی پس از دیگری آمدند و دستور دادند كه عاشورا را باید زنده نگه داشت، مصیبت حسین نباید فراموش شود، این مكتب باید زنده بماند. هر سال كه محرم و عاشورا پیدا می شود، شیعه باید آن را زنده نگه دارد. عاشورا شعار شیعه شده است. شیعه باید بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل یك سنی، و بالاتر در مقابل یك مسیحی یا یك یهودی یا یك لا مذهب قرار گرفت و او گفت: شما در این روز عاشورا و تاسوعا كه تمام كارهایتان را تعطیل می كنید و می آیید در مساجد جمع می شوید، دسته راه می اندازید، سینه می زنید، زنجیر می زنید، داد می كشید، فریاد می كشید، چه می خواهید بگویید؟ حرفتان چیست؟ باید بتوانید بگویید ما حرفمان چیست. ابا عبدالله نیامد فقط بجنگد تا كشته شود و حرفش را نزند. حرف خودش را زده است، هدف و مقصد خودش را مشخص كرده است.

باید دید شعارهای حسین بن علی در روز عاشورا چیست. همین شعارها بود كه اسلام را زنده كرد، تشیع را زنده كرد و پایه ی دستگاه خلافت اموی را چنان متزلزل كرد


كه چنانچه نهضت ابا عبدالله نبود، بنی عباس اگر پانصد سال خلافت كردند، حزب اموی - كه به قول عبدالله علائینی و خیلی افراد دیگر با برنامه آمده بود تا بر سرنوشت كشورهای اسلامی مسلط شود - شاید هزار سال حكومت می كرد. با چه هدفی؟ هدف برگرداندن اوضاع به ما قبل اسلام، احیای جاهلیت ولی در زیر ستار و پرده ی اسلام. شعارهای ابا عبدالله بود كه این پرده ها را پاره كرد و از میان برد.

ما در عاشورا دو نوع شعار می بینیم. یك نوع شعارهایی است كه فقط معرف شخص است و بیش ازاین چیز دیگری نیست. ولی شعارهای دیگری است كه علاوه بر معرفی شخص، معرف فكر هم هست،معرف احساس است، معرف نظر و ایده است، و اینها را ما در روز عاشورا زیاد می بینیم. هر دو نوع شعار را می بینیم. اما شعارهای خود ابا عبدالله، خود داستان مفصلی است كه همه ی آن را نمی توانم در این یك جلسه برای شما عرض بكنم.


[1] انفال / 24.

[2] بحارالانوار / ج 20 / ص 203.